یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی



خیال می کردم
تو را باید
در همسایگی اردیبهشت،
حوالی برگ های نارنج،
در میان شکوفه های پرتقال جستجو کنم

‎تو را امروز اما
‎اتفاقی
‎در پیاده روهای پاییز دیدم
‎داشتی برای خودت
‎قدم می زدی
‎اینجا چه می کنی بهار؟!


یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی

مــن عـاشـق تــو هـسـتـم …
عاشق چشمانى که اقیانوسى از آرامش را در خود دارد
عاشق دستانى که خداوند،
نوازش را با الهام از آنها معنا کرده است !
و عاشق لبخندى که زیبایى را تمام و کمال به تصویر مى کشد


یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی

میخواهم بدانی که تمام نشده ای!"
از ذهنم نرفته ای و هنوز در قلبم ادامه داری.

حتی همین حالا که نیستی هم  از صبح تا شب در کارهای روزمره ی من خلاصه شده ای

و رویای 'اینجا بودنت' به خوابِ همیشگی بیداری هایم تبدیل شده است.
میخواهم بدانی که همه ی این ها به زبانِ ساده یعنی :"دوستت دارم ".
و گمان میکنم این ساده ترین تعبیرِ دوست داشتن است.


یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

میدونسی من خودم باخدای خودم Dave قالیشویی رفوگری 88026673 _44336238 همه چیز در مورد مو یاد بگیرید که قوی باشید، خانم Angel Rachel panasonic central گیمری دات آی آر - برگزار کننده مسابقات کال آف دیوتی