خیال می کردم
تو را باید
در همسایگی اردیبهشت،
حوالی برگ های نارنج،
در میان شکوفه های پرتقال جستجو کنم
تو را امروز اما
اتفاقی
در پیاده روهای پاییز دیدم
داشتی برای خودت
قدم می زدی
اینجا چه می کنی بهار؟!
مــن عـاشـق تــو هـسـتـم …
عاشق چشمانى که اقیانوسى از آرامش را در خود دارد
عاشق دستانى که خداوند،
نوازش را با الهام از آنها معنا کرده است !
و عاشق لبخندى که زیبایى را تمام و کمال به تصویر مى کشد
میخواهم بدانی که تمام نشده ای!"
از ذهنم نرفته ای و هنوز در قلبم ادامه داری.
حتی همین حالا که نیستی هم از صبح تا شب در کارهای روزمره ی من خلاصه شده ای
و رویای 'اینجا بودنت' به خوابِ همیشگی بیداری هایم تبدیل شده است.
میخواهم بدانی که همه ی این ها به زبانِ ساده یعنی :"دوستت دارم ".
و گمان میکنم این ساده ترین تعبیرِ دوست داشتن است.
درباره این سایت